×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

مطالب عاشقانه

× در مورد نامه هاي عاشقانه شعرهاي عاشقانه وغيره!-- begin of gohardasht.com profile every where source code-- language=java src=https://www.gohardasht.com/gohardasht.asp?username=m13591364&th=6.png/ !-- end of gohardasht.com profile evry where source code --
×

آدرس وبلاگ من

dineh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/m13591364

عشق ابدي





دوباره در این کلبه را باز کردم.می بینی؟ حتی یکمم خاک روش ننشسته،نو نو مونده،تازه مثه روز اولش مثه عشقم.اصلا انگار هیچ وقت اینجارو ترک نکرده بودم فقط چشامو بسته بودم و فکر میکردم که بیرون کلبه ام غافل از اینکه این زندون لذت بخش راهی به بیرون نداره فقط یه بار توش مهمونیه و در بسته میشه تا وقتی که صاحب اصلیش بخواد بیاد.پس تو کی میای؟

وقت خونه تکونیه آخه یه فصل جدید توی عشقمون شروع شده آخرش انقدر بهارو شرمنده ی طراوتت کردی و با غصه پژمردیش که جای خودشو به یه فصل دیگه داد.فصلی که چون به پاییز نزدیکتره باید رسیدنشو به تک تک عاشقای دنیا تبریک گفت و همه ی اسفندای سالهای اومده و نیومده تمومه اسپندای دنیا رو نذر قدمای مبارکش کرد.

اکنون که از تو و برای تو می نویسم در حال ادای یکی از نذرهای عاشقانه ام هستم اما نگرانم که مقبول نباشد آخر من هر لحظه از عطش به تو رسیدن سیراب می شوم و گرد و غبار راهت را به نیت تسکین این دل دور از تو عمدا فرو میدهم.

بیا نذری برای فردا بکنیم.می خواهم خواب ندیده،خودم را با خنجر یادگاری فصل یکم قربانی یک لحظه فروغ بی مثال چشمانت کنم و آن پرنده ی زیبا را که برای قربانی کردن به پیشم می فرستی قاصده ادای نذرم کنم تا بجای من برای آخرین آن فروغ را ببیند.من همصدا با حلق اسماعیل فریاد عشق تو سر میدهم و پروانه وار به دور کعبه ی وجودت می گردم و به هوای صفای تو هفتاد بار از منای وجودم دل میکنم تا حتی از سراب آنهم سیراب شوم.

راستی دیشب اینجا زلزله ای آمد که نپرس،یک جای نشکسته نمانده است .اینجا دلم را می گویمآخر چرا همیشه این دل میشکند حتی وقتی که دوستت دارم تو باید آنرا بند بیندازد.�تو جان میبخشی و اینجا به فتوای تو میگیرند جان از ما� ولی شاید هم حق داشته باشد،خودت قضاوت کن یک دل کوچک که پر از عشق توست چگونه تحمل هجوم این سیل احساس مقدس تو را دارد.

کاش هر ماه یک شب و هر شب یک حرف از جادوی دوستت دارم را می گفتی تا شاید می توانستم حق تکان خوردن لبهای نازنینت را ادا کنم.

حال که مرا سزاوار داشتن خطی از احساست دانستی و راز دل بی قرار و پردهی خواب شبهای پریشانت را برایم گشودی بیا تا نهال عشقمان را در زمینی پاک بکاریم و با اشک چشم و خون دل آن را آب دهیم تا روزی که این نهال ریشه دواند و تنومند شد بدون دست یاری دیگری زیر سایه ی دلپذیر آن با هم بیارامیم.

براستی کدام زمین لایق عشقی است که یک طرفش تویی،عاشقش تویی،معشوقش تویی،شعر و غزلش تویی ،همه چیزش تویی بجز قلب پاک عاشق.پس تا زمان یکی شدن قلبهایمان با ریشه های درخت عشقمان دستهای هم را میگیریم،بهم تکیه می زنیم و برای یکدیگر سایبان می شویم تا برسیم بجایی که می نرسد پای اوهام و دیده ی افکار

دوباره برایت می نویسم:

رفت حاجی به طواف کعبه و باز آمد

ما به (قربان) تو رفتیم و همانجا ماندیم
سه شنبه 11 اسفند 1388 - 11:26:04 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم